فرات ...
اى آب فرات ازکجا میایى ؟
ناصاف ولى چه با صفا میایى ،
خودرا نرساندى به لب خشکین حسین ،
دیگربه چه رویى به کربلا میایى ... !
هیچوقت برای تازه شدن دیر نیست
اى آب فرات ازکجا میایى ؟
ناصاف ولى چه با صفا میایى ،
خودرا نرساندى به لب خشکین حسین ،
دیگربه چه رویى به کربلا میایى ... !
پیرمرد همسایه ما
فقط الزایمر داشت
دیروز
بیخود شلوغش کرده بودند
او فقط یادش رفت از خواب بیدارشود ... !
اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند.
دیگر گوسفند نمی درند.
به نی چوپان دل میسپارند و گریه می کنند ...!