آفتاب
آفتاب من نه در مشرق است نه در مغرب ،
در مشرق نیست زیرا سالهاست ،
که از طلوعش گذشته است ،
از افق دور شده است ،
به اوج آسمان آمده است ،
درمغرب نیز نیست ،
او اهل غروب نیست ،
او خورشید بی غروب من است ...!
نظرات شما عزیزان:
واقعا عالیه وبت.موفق باشی.
ای کـه چـون رخ مینمایی آفـتاب آیـد برون
آنچنان مستی که از چشمت شراب آید برون
گـیسوانت خـود حجابی بـر نگاهت میکـشد
وای از آن روزی که زلفت از حجاب آید برون
آنکه میگوید خراب است آنکه گیسویش رهاست
گیسوانت را رهـا کن تا خـراب آید برون
آنکه میگوید صبوری کن بهشت از آن ماست
هـر کجا رخ مینمایی با شـتاب آید برون
زاهد از اندوه رسوایی به رخ دارد نقاب
ور نه پیش دیگران خود بی نقاب آید برون
گوئیا در خواب غفلت مانده اند اصحاب کهف
پس تو رخ بنما که این عالم ز خواب آید برون
ای که چون رخ مینمایی آفتاب آید برون
آنچنان مستی که از چشمت شراب آید برو
آنچنان مستی که از چشمت شراب آید برون
گـیسوانت خـود حجابی بـر نگاهت میکـشد
وای از آن روزی که زلفت از حجاب آید برون
آنکه میگوید خراب است آنکه گیسویش رهاست
گیسوانت را رهـا کن تا خـراب آید برون
آنکه میگوید صبوری کن بهشت از آن ماست
هـر کجا رخ مینمایی با شـتاب آید برون
زاهد از اندوه رسوایی به رخ دارد نقاب
ور نه پیش دیگران خود بی نقاب آید برون
گوئیا در خواب غفلت مانده اند اصحاب کهف
پس تو رخ بنما که این عالم ز خواب آید برون
ای که چون رخ مینمایی آفتاب آید برون
آنچنان مستی که از چشمت شراب آید برو